رستگاری در شائوشنگ
نقد و بررسی شائوشنگ
رستگاری در شاوشنگ با حال و هوایی راز آلود و معمایی(که حاصل دکوپاژ و فضاسازی بی نقص و دقیق فرانک دارابونت است) آغاز می شود و همزمان با ورود اندی دوفرین (بانکدار درجه یکی که به اتهام قتل همسرش آلوده شده است) به لوکیشن زندان، با خلق راوی و تغییر نسبی زاویه دید و انداختن بار روایت بر دوش رد ( مورگان فریمن) مخاطب را به قضاوت درباره دوفرین و تماشای شخصیت او از مسافتی دورتر دعوت می کند. و این قضاوت و داوری که در ابتدای داستان، تعلیقی کلیدی و موضوعی قابل توجه به شمار می رفت، رفته رفته با ظهور و رشد محتواهایی اساسی و عمیق به حاشیه رانده می شود و اهمیت خود را از دست می دهد و دارابونت با هوشمندی هر چه تمام تر و البته به مدد گره گشایی هایی که در طول داستان ایجاد می کند، کم ارزش بودن "قضاوت" را (که البته محتوای بولد و برجسته اثر نیست!) به شکلی که هرگز توی ذوق نمی زند به مخاطب القا می کند!
این فیلم به نحوی ظریف و با رویکردی دوپهلو ، نمادگذاری شده است. این را می توان به راحتی از دیالوگ های رمزگشای شخصیت ها دریافت. ابتدا از نام فیلم شروع می کنیم؛ "رستگاری در شاوشنک"! زندان شاوشنک در واقع سمبل بدبختی و تجسم عینی کلکسیون سختی ها و نا امیدی هاست. و رستگاری در آن، شاهکاریست که اندی دوفرین موفق به انجام آن می شود. از این نظر نام فیلم مناسب ترین عنوان ممکن برای این اثر است. در ادامه با شخصیت دوفرین مواجه می شویم که در بیشتر لحظات فیلم(به جز اواخر آن و برخی لحظات دیگر) نقشی محوری دارد. دوفرین نماد مطلق حرکت، امید و میل به زندگی است، در واقع امید که برجسته ترین مفهوم اثر است در کاراکتر دوفرین متجلی شده است. او برعکس بیشتر زندانیان، به خصوص مجرم سنگین وزن و کم تحملی که همراه با او به زندانیان اضافه شد، نه تنها خودش را نمی بازد و زندگی را تمام شده نمی پندارد بلکه با اتکا به شخصیت محکم و انقلابی خود در مسیر بهبود وضع زندگی خویش گام بر می دارد.
دیالوگ های بیاد ماندنی
رد (نقش مورگان فریمن- بعد از گوش دادن به حرف های “اندی” در زندان): بذار یه چیزی رو برات روشن کنم، رفیق. امید چیز خطرناکیه می تونه یه مرد رو دیوونه کنه. اندی دوفرِین (نقش تیم رابینز- صدای “اندی” در نامه ای که به “رد” نوشته و “رد” که آزاد شده در حال خواندن نامه است): یادت باشه “رد” امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزها، و چیزهای خوب هیچ وقت نمی میرن!
ارسطو در یکی از مشهورترین جملاتش میگوید: «کسی که در تنهایی خوشحال است، یا جانور وحشی است یا خدا». برداشتهای زیادی از این جمله وجود دارد. اما برداشتی که به بحث ما میخورد این است که اندی همان کسی است که ارسطو توصیف میکند. کسی که وقتی از انفرادی بیرون میآید، بیشتر از اینکه ناامید شده باشد، انرژی گرفته است. او در تنهایی خوشحال است و انگار فیلم میخواهد بگوید اگر رییس زندان، شیطان پرقدرتی است که همه را به بردگی خودش درآورده است، اندی هم نیروی متضاد اوست که برای آزادی آمده است. همانطور که رییس زندان عدم وجود امید و آزادی را به روش خودش به اثبات رسانده است، اندی هم باید عکس آن را به حقیقت تبدیل کند و چه کاری بهتر از فرار از زندانی که همه آن را خانهی همیشگی خودشان میدانند.
هرکس دیگری جای اندی بود، خودکشی میکرد، دیوانه میشد یا در بهترین حالت به جمع منفیاندیشان زندان میپیوست. اما اندی باور دارد که راه مقابله با تمام نامروتیهای این دنیا، ایستادگی و ساخت خوبی به دستان خودمان است. این ما هستیم که باید آن را بسازیم. نکتهی مهم این است که اندی از همان ابتدا دست به شورش علیه فساد مقامات مسئول زندان نمیزند، بلکه شرایط را قبول میکند و سعی میکند به جای تبدیل شدن به یکی از فاسدان یا ناامیدهای زندانی، طرز فکر خودش را در دنیا گسترش بدهد. او میداند که راه حل شورش و گوشهگیری نیست، بلکه زندان هم جامعهای است که در آن باید رشد کرد. در همین زمینه باید به صحنهای اشاره کنم که رِد به نگهبانان رشوه میدهد تا تعمیر سقف زندان را به او و دوستانش بسپارند. در جریان یکی از روزهای کار، اندی میشنود که کاپیتان نگهبانان در حال شکایت کردن از این است که بخش زیادی از ارثی که به او رسیده به خاطر مالیات از دستش میرود. اندی زندگیاش را به خطر میاندازد و برای آن نگهبان توضیح میدهد که چگونه میتواند بهطور قانونی، ماموران مالیات را دور بزند. در عوض اندی از کاپیتان چندتا شیشه نوشیدنی درخواست میکند.
قسمتهای مهم فیلم
خلاصه نتیجهی عدم ناامیدی اندی و ریسک کردن و استفاده از فرصتهای باد آورده کاری میکند تا او، رِد و دیگران یک بعد از ظهر روی سقف زندان لم بدهند و چندتا نوشیدنی تگری به بدن بزنند. اگر اندی قبل از این شک داشت، اینجاست که به یقین میرسد. همهچیز به یک انتخاب ختم میشود: «سرتو با زندگی گرم کن، یا برای مرگ آماده شو». بعد از این، اندی از مهارتهایش برای نوسازی کتابخانه و انجام کارهای بانکی و مالیاتی نگهبانان استفاده میکند و حتی به معلم خصوصی یک زندانی جوان هم تبدیل میشود. سر و سامان دادن به دنیایی که فساد در آن زبانه میکشد از هرکسی برنمیآید. سرچشمهی تمام اینها قبول کردن یک حقیقت بسیار بسیار تلخ و سخت است: دنیا جای مزخرفی است و معلوم نیست چند دقیقهی بعد از کجا خنجر میخورم، اما برای بهتر کردن آن تلاش میکنم. مهمتر از تمام اینها اندی در این مدت یک هویت و حساب بانکی خیالی برای خودش جعل کرده بوده و پولهای رییس زندان را به آن حساب میریخته است و مهمتر از آن او در تمام این سالها در حال حفر تونلی در سلولش بوده است. رِد دربارهی تونل نمیداند، اما وقتی ماجرای هویت خیالی را میشنود، به خاطر استراتژی و فکر هوشمندانهی دوستش زیر خنده میزند.
لحظهای که اندی از درون لولهی فاضلاب بیرون میآید و زیر شلاق باران و رعد و برق دستانش را از هم باز میکند و فریاد میزند، به یکی از لحظات بهیادماندنی تاریخ سینما تبدیل شده است. مهم نیست چند بار فیلم را تماشا میکنید، این لحظه همیشه کاری میکند که تا به جایگاه اندی غبطه بخوریم: مردی که امیدواریاش به نتیجه میرسد. این یعنی کسی که در برابر شیطان و جهنم امیدش را از دست نداده باشد، در برابر همهچیز مقاوم خواهد بود. اما یادمان نرود که برخلاف اکثر فیلمهای سینمایی که به فرار از زندان میپردازند، نقشهی فرار از زندان اندی چیزی نبود که در یک هفته، یک ماه یا یک سال اتفاق بیافتد. او ۱۹ سال از عمرش را به حفر کردن دیواری بتنی با یک چکش سنگ سپری کرده است. صبر و حوصلهی این مرد مثالزدنی است. فیلم از این طریق به طرف دیگر امید هم میپردازد. اینکه امید چیزی نیست که بتوان به سادگی به آن اعتقاد پیدا کرد. بعضیوقتها فرد باید در حالی امیدوار بماند که در حال ضربه زدن به یک دیوار بتنی با قطر چند متر است. بعد از نوشیدنیها، کتابخانه و موتزارت، حالا اندی با فرار غافلگیرانهاش «امید» را در قالب یک حفره در دیوار برای تمام زندانیان معنا میکند. حالا کار بقیه برای تکرار چنین کاری (سوراخ کردن دیواری که به دور ذهنهایشان کشیده است) آسانتر خواهد بود و اصلا شبیه یک افسانه نیست. (برای تماشای فیلم میتوانید بر روی دانلود فیلم با لینک مستقیم کلیک نمایید.)
معرفی شخصیتها
اندرو دوفرین با اسم مخفف "اندی"
تیم رابینز شخصیت اصلی و قهرمان داستان. وی یک بانکدار موفق است که ناگهان به جرم کشتن همسرش به حبس ابد محکوم میشود. او شخصیت سرد و محکمی دارد و یکی از معدود زندانیهای جدیدی است که میتواند با شرایط زندان کنار بیاید. اندی دوفرین هیچگاه در طول فیلم امید خود را از دست نمیدهد و در نامهای که برای رد به جا گذاشته امید را بهترینِ امور مینامد. این شخصیت در لیست "۱۰۰ سال… ۱۰۰ قهرمان و شرور" که لیست ۵۰ قهرمان و ۵۰ شخصیت منفی برتر تاریخ سینما به انتخاب بنیاد فیلم آمریکا (بفا) نامزد شد؛ ولی نتوانست مقامی به دست بیاورد.
اِلیس بوید ردینگ با اسم مخفف "رد"
مورگان فریمن راوی داستان و کسی که در زندان با اندی دوفرین دوست میشود. او شخصیتی آرام و منطقی دارد ولی به اندازهٔ اندی به امید اعتقاد ندارد. با این حال، در آخر داستان که به جزیرهٔ "زواتانئو" میرسد، گویی شخصیتش تغییر کرده و این بار به امید کاملاً اعتقاد پیدا کرده است. مورگان فریمن برای بازی این نقش، نامزد جایزهٔ اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد ولی آن را تام هنکس که نقش "فارست گامپ" را در فیلمی به همین نام بازی کرده بود باخت.
نام شخصیت: رئیس ساموئل نورتون
- باب گانتون شخصیت منفیِ اصلی داستان. او که منطقی خشک و مذهبی دارد، در طول طرح داستانی فیلم کمکم به پولشویی، تهدید و در نهایت قتل روی میآورد. این شخصیت در لیست "۱۰۰ سال… ۱۰۰ قهرمان و شرور" که لیست ۵۰ قهرمان و ۵۰ شخصیت منفی برتر تاریخ سینما به انتخاب بنیاد فیلم آمریکا (بفا) نامزد شد.
بروکس هاتلن
جیمز ویتمور یکی از زندانیان پیر که سواد دارد و مسئول کتابخانه زندان است. او در مدتی که اندی در کتابخانه کار میکند با او دوست میشود ولی وقتی از زندان آزاد میشود، عادت و احساس تعلق شدیدش به زندان شاوشنک باعث افسردگی او میشود و در هایت تصمیم میگیرد به زندگی خود پایان دهد. جیمز ویتمور، بازیگر این شخصیت به خاطر علاقهٔ شخصیای که کارگردان فیلم فرانک دارابونت به او داشت، از ابتدا برای بازی در این نقش انتخاب شده بود.
کاپیتان بایرون هادلی
کلنسی بروان کاپیتان هادلی نیز یکی از شخصیتهای منفی فیلم است. او بسیار سرسخت است و از آسیبهای جدی و قتل هیچ ترسی ندارد. او در پایان فیلم به خاطر همکاری در پولشوییهای نورتون دستگیر میشود و آنطور که "رد" روایت میکند، "وقتی او را میبردند مثل یک بچه گریه میکرد.
تامی ویلیامز
گیل بیلاز یکی از زندانیهای جوان که نوزده سال بعد از اندی به زندان شاوشنک میآید. او شخصیتی پرجنب و جوش دارد و خیلی زود با اندی و رد همچنین سایر زندانیهای میانهرو، دوست میشود. او که بیسواد است، در مدتی که در شاوشنک است توسط اندی آموزش میبیند و در نهایت به کمک وی موفق به اخذ دیپلم میشود. تامی پس از اینکه متوجه میشود اندی به جرم قتل در زندان است، نزد وی رفته و با بازگو کردن خاطرات خود از همسلولی سابقش که در جریان یک سرقت، همسر یک بانکدار (که این بانکدار همان اندی دوفرین بوده است) و معشوقه وی را به قتل رسانده پرده از راز جنایتی که اندی به جرم آن در حال حاضر در زندان است، برمیدارد. این موضوع سبب میشود تا اندی نزد رئیس زندان برود و جریان قتل همسرش را برای وی تعریف نماید و خواستار تشکیل پرونده جدیدی در این خصوص گردد. این مسأله باعث نگرانی رئیس زندان از احتمال تشکیل دادگاه و بیان حقایق توسط تامی گردیده و چون اندی از تمام جریانات پولشویی و فسادهای مالی رئیس زندان آگاه بوده، آزادی وی احتمال فاش نمودن این تخلفات را در برخواهد داشت، بنابراین رئیس زندان با کشاندن ویلیامز به بیرون محوطه، دستور شلیک به تامی ویلیامز را صادر نموده و وی با اصابت چند گلوله در دم جان میسپارد و علت کشته شدن وی را شلیک نگهبانان در حین فرار از زندان اعلام میکنند.
فروش فیلم رستگاری در شاوشنگ
فیلم رستگاری در شاوشنگ با بودجه ی 25 میلیون دلار ساخته شده است. این فیلم در کانادا و ایالات متحده آمریکا 28.6 میلیون دلار و در دیگر کشورها حدود 28.7 میلیون دلار بوده و فروش کل آن به 58.4 میلیون دلار می رسد.
حواشی
این فیلم همزمان با فیلم موفق فارست گامپ (در یک سال) ساخته شد و تقریباً در تمامی جایزههای اسکار، با این فیلم رقیب بود. فارست گامپ در همه رقابتها پیروز شد و در این سال رستگاری در شاوشنک موفق به کسب هیچ جایزهای نشد. البته بعدها در لیست ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما در سایت IMDB که بر اساس رای مردم است، رستگاری در شاوشنک در رتبه ۱ و فارست گامپ در رتبه ۱۳ قرار گرفت.
تفاوتهای فیلم با داستان اصلی
داستان این فیلم از داستان ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک از استفن کینگ برگرفته شده است، اما تفاوتهایی بین فیلم و داستان اصلی وجود دارد که بعضی از آنها عبارتاند از:
در داستان زندانبان کنار اندی میآید و میرود، در حالی که در فیلم زندان بان تا لبه ساختمان نزدیک او میشود و با او صحبت میکند.
- در داستان، رد مسئول کتابخانهٔ زندان نمیشود.
- در داستان، اندی کفشهای رئیس زندان را نمیدزد.
- در داستان، ویلیامز به یک زندان ناامن فرستاده میشود و ترجیح میدهد که کشته شود.
- در کتاب، رد یک فرد انگلیسی-ایرلندی است در حالی که در فیلم یک سیاه پوست است.
- در فیلم اندی در سال ۱۹۶۶ فرار میکند در حالی که در داستان در سال ۱۹۷۵ فرار میکند.
- قسمت نمایش فیلم ریتا هیورث در داستان اتفاق نمیافتد.
دستاوردهای فیلم رستگاری در شاوشنگ
برنده جایزه بهترین فیلمبرداری انجمن فیلم بردان آمریکا برای راجر دیکنز
برنده جایزه آکادمی فیلم ژاپن به عنوان بهترین فیلم خارجی زبان
برنده جایزه قورباغه برنجی
برنده جایزه گوزن طلایی
رتبه 1 لیست 250 فیلم برتر imdb با امتیاز 9.3
- ۹۸/۱۱/۲۶