جزیره شاتر
نقد و بررسی Shutter Island
روایت نخست Shutter Island
تدی دنیلز (لئوناردو دیکاپریو) یک مارشال ایالات متحده آمریکا همراه همکار تازهاش چاک ایول (مارک رافالو) برای بررسی دربارهی فرار یک بیمار روانی خطرناک از بیمارستان روانی در جزیرهی شاتر با کشتی به این جزیره سفر میکنند. تدی درجنگ جهانی دوم جنگیده و رخدادهای تلخ روزهای جنگ را فراموش نکرده است او دیگر سربازان هنگام آزادسازی اردوگاه داخائو با اسیران کشتهشده و زندانیان فراوانی روبهرو میشوند آنها همهی نگهبانان و ماموران نازی را که در این اردوگاه اسیر میکنند به رگبار گلوله میکشند. او همیشه خود را سرزنش میکند که چرا نتوانسته اسیرانی را که در این اردوگاه جان باخته بودند را نجات دهد. تدی همسرش را در یک آتشسوزی عمدی که یک مجرم روانی به نام اندرو لدیس به پا کرده بود از دست داده و نکتهی جالب این است که اندرو لدیس در همین جزیره بستری شده است.
از هنگامی که تدی و چاک به جزیره میرسند با رفتارهای سرد و عجیب پلیسهای جزیره و کارکنان بیمارستان روبهرو میشوند. جزیرهی شاتر زندانی برای مجرمانی است که دچار بیماری روانی هستند و باید دور از دیگر مردم نگهداری شوند. این جزیره ۶۶ زندانی یا بیمار روانی را درون خود جای داده است. این بیمارستان روانی را دکتر جان کاولی (بن کینگزلی) سرپرستی میکند. تدی متوجه میشود که اندرو لدیس در جزیرهی شاتر نیست و تلاش میکند راز او را کشف کند. در هنگام جستوجو برای یافتن زنی به نام راشل سولاندو که فرار کرده است به یک تکه کاغذ برخورد میکنند که روی آن از شصت و هفتمین نفر نوشته شده. این شک تدی را برمیانگیزد که اندرو لدیس در جزیره است ولی تلاش میکنند او را پنهان کنند. راشل سولاندو زنی است که فرزندان خود را کشته است . برای همین در بیمارستان نگهداری میشود.
زنی که فرار کرده را مییابند و به اتاقش بازمیگردانند. چاک هم ناپدید میشود. تدی پی میبرد که گروهی که سرپرستی بیمارستان را بر عهده دارند در حقیقت روی انسانها آزمایشهای روانی انجام میدهند و داروهای روانی را رویشان آزمایش میکنند آنها به دنبال تسخیر روان انسانها هستند و چیزی نمیتواند مانعشان شود. تدی تصمیم میگیرد جزیره را ترک کند اما متوجه میشود دکتر و همکارانش در تلاشند او را دیوانه نشان دهند و در جزیره نگه دارند.
روایت دوم Shutter Island
روایت دوم جزیره شاتر در ۲۰ دقیقهی پایانی فیلم شکل میگیرد. هنگامی که تدی خود را به فانوس دریایی جزیره میرساند در آنجا دکتر جان کاولی را میبیند دکتر به او میگوید که تو دو سال است در این بیمارستان بستری هستی و برای اثبات گفتههایش اسنادی را به او نشان میدهد. او روشن میکند که تدی پیش از آنکه به جزیره منتقل شود همسرش را کشته است و به همین دلیل او را به جزیرهی شاتر آوردهاند. اندرو لدیس نیز وجود خارجی ندارد و نامی ساختگی است که ذهن روانگسیختهی تدی آن را پدید آورده است تا از تفکرات آزاردهندهی مرگ همسرش رها شود. کسی که تدی گمان میکرد همکارش است در حقیقت روانشناس او بود که با همکاریش میخواست روند درمانی او را به سرانجام برساند. دکتر کاولی به تدی میگوید تو بارها تا درمان شدن پیش رفتهای اما متاسفانه هر بار به همان نقطهی سرآغاز برمیگردی و در واقع بیمار شصت و هفتم بیمارستان خوده تد است. در فیلم میبینیم که حال تدی رو به بهبود است و حقایق را پذیرفته اما در پایان فیلم باز هم بیماری تدی عود میکند و روانشناسش را همکارش خطاب میکند و به او میگوید که از جزیره فرار خواهند کرد. در نتیجه دکتر جان کاولی میبیند که باز هم درمانها اثرگذار نبوده و نمیتواند او را از جزیره به بیرون بفرستد.
نقد روانشناسی فیلم جزیره شاتر Shutter Island
تدی دنیلز
تدی دنیلز که داستان فیلم دربارهی اوست شرایط سختی را در زندگیش پشت سر گذاشته. او در جنگ جهانی دوم برای کشورش جنگیده و تلاش کرده است رهایی بخش مردم باشد اما دیدن رخدادهای ناگوار باعث شده است که هرگز نتواند رخدادهای جنگ را فراموش کند. او دچار اختلال استرس پس از سانحه یا PTSD است. در گذشته اختلال با این نام شناخته نمیشد و به آن نوروز جنگ میگفتند. پیشتر دربارهی PTSD سخن گفتیم. او پس از پایان جنگ مارشال آمریکا میشود اما نمیتواند از PTSD رهایی یابد پس به نوشیدن الکل روی میآورد. دولاتریس چانال، همسر تدی که افسرده است سه فرزندشان را میکشد و تدی با دیدن این صحنه دچار جنون آنی میشود و همسرش را با گلوله به قتل میرساند.
او برای گریز از افکار آزاردهندهای که پس از مرگ همسرش برایش پیش میآید از مکانیزم دفاعی بهره میگیرد. تدی به کمک همین مکانیزم دفاعی اشخاص ساختگی را به وجود میآورد و در مرگ همسرش و مسیر فیلم معرفی میکند. نکتهی مهمی که دکتر جان کاولی به او یادآوری میکند این است که این نامهای ساختگی همه از ترکیب حرفهای یکسانی ساخته شدهاند. نام او در اصل ادوارد دنیلز است و نام اندرو لیدیز را برای انکار قتل همسرش ساخته. همچنین نام دولاریس چانال را با وارونه کردن تبدیل به راشل سولاندو کرده است! رگههای رفتار پارانوییدی و اختلال دوقطبی نیز در فیلم به شدت به چشم میخورد و این را میتوانیم از رفتار تدی دریابیم.
تدی دیوانه نیست
ما همیشه شخصیتهای اصلی جذاب را دوست داریم و به همین دلیل در اغلب مواقع انتخاب اولمان در اینگونه آثار، آن چیزی است که حق را به شخصیت اصلی میدهد. با همین نگاه که بعد از تماشای «تلقین» باعث میشد بگوییم کاب به واقعیت بازگشته است تا خیالمان از زندگی راحتش و پایان یافتن کابوسهایش راحت شود، اینبار هم در لحظهی اول، بیشتر این تئوری "همهچیز حقیقی بوده" و تدی دیوانه نیست را میپسندیم و سعی در اثبات آن داریم. این تئوری همهچیز را به نفع تدی در نظر میگیرد و نه تنها میگوید که او "حقیقت را میگوید"، بلکه میگوید "او در این لحظه و به صورت کلی دیوانه نیست".
تئوری دیوانه نبودن تدی اصلا چیز دور از انتظاری نیست زیرا فیلم پر از نکتههای ریز و درشتی است که اگر که از آنها برداشت درستی داشته باشیم، اشاره به دیوانه نبودن تدی دارند. از همان لحظهای که ماجرا در آن کشتی آغاز میشود شروع میکنیم. اگر به یاد داشته باشید، در اول داستان تدی به هیچعنوان شناختی نسبت به همکار جدیدش چاک ندارد. از آنطرف طبق گفتههای دکتر کاولی، ذهن تدی هر مدت یکبار چرخهای را مابین دیوانگی و پذیرش حقیقت طی میکند. در پایان فیلم، در آنجایی که دکتر لستر شیان برای سنجیدن وضعیت ذهنی تدی برای آخرین بار سراغش میرود میبینیم که تدی او را با نام چاک صدا میکند و این شخصیت او( که همان همکار تدی است) را به طور کامل میشناسد. حال اینجا تناقضی به نفع این تئوری به وجود میآید: اگر واقعا او همهی این شخصیتها را در ذهن خود ساخته است، پس همواره آنها را میشناسد و دلیلی ندارد که در اول فیلم چاک برایش یک غریبهی کامل باشد. این تناقض فقط به یک شکل حل میشود و آن این است که ورود تدی به این جزیره را کاملا حقیقی در نظر بگیریم و باور کنیم که او دیوانه نیست! یا حداقل در لحظهی ورود به جزیره دیوانه نبوده است. ( قطعا این تناقض هنوز هم برایتان به صورت کامل حل نشده است، با مقاله همراه باشید تا در پایان تمام این مشکلات حل شود)
بگذارید از یک شاهد مثال دیگر و بسیار مهمتر استفاده کنم. عبارتی که زیر تمام پوسترهای رسمی اثر نوشته شده را حتما خواندهاید: "جایی که به تو اجازهی رفتن نمیدهد". اگر تدی، شخصی دیوانه و یکی از زندانیان اینجا است، دیگر تلاش او برای ترک این مکان چیزی بیمعنی است و این جمله جلوهی خاصی نخواهد داشت. منظورم این است که یک دیوانه جایش اینجا است پس تلاش او برای فرار کاری غلط است و جلوگیری از کار غلط که چیز بدی به حساب نمیآید که آن را به شکلی مرموز و به عنوان پیامی خطرناک بر روی پوستر هک کنند.
نکات بسیار دیگری وجود دارد که میتواند اثبات کند تدی دیوانه نیست، اما نامی که بر تئوری اول نهاده شده است، منظوری را به مخاطب میرساند که به طور کامل غلط است و نمیتوان با آن داستان را به صورت بندبند توجیه نمود. منظور تئوری اول این است که همهچیز به همان شکلی است که تدی دنیلز میگوید و تمام حرفهای دکتر کاولی و دیگر شخصیتها دروغی خالص است. متاسفانه یا خوشبختانه برای اثبات تئوری دوم، چندین و چند برابر نکتهی توجیهکننده وجود دارد که باعث میشود حداقل از این که تئوری اول کاملا درست نیست، مطمئن باشیم. نکات دیگر را در اینجا بیان نمیکنم زیرا میخواهم از تکتک آنها برای رساندن تمام خطوط داستانی به هم استفاده کنم و آوردن آنها در اینجا جدا از گیجکردن خواننده و افزودن بیدلیل بر حجم مطلب سودی ندارد.
رویای یک دیوانه
این روزها در اغلب مقالات، نوشتهها و مطالب تحلیلی که در دنیای اینترنت یافت میشود اغلب نویسندگان این تئوری که حق با کاولی است و تدی یک دیوانهی کامل بوده را پذیرفتهاند. حقیقتش را بخواهید از لحاظ منطقی این که تمام این قصههای تدی، رویای مغز بیمار یک دیوانه بودهاند، در نگاه اول بهترین توجیه ممکن است چرا که میتوان با آن اغلب نقاط داستان را توجیه نمود. از طرف دیگر تعداد بیپایانی نکته و حرف داخل فیلم وجود دارد که این تئوری را تایید میکند. برای رد نمودن و یا قبول کردن این تئوری نیاز به بحثهای دقیقی داریم که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت اما در ابتدا نگاهی به مهمترین نکات تاییدکنندهی این تئوری خواهیم انداخت.
در قدم اول برای اثبات دیوانگی تدی، میتوانیم نمونههایی برای تایید سخنان دکتر کاولی و دکتر لستر شیان بیاوریم. اگر به یاد داشته باشید اولینبار که تدی ماجرای کشتهشدن همسر و فرزندان خویش را برای چاک( همان دکتر شیان) تعریف میکند، سخن از یک آتشسوزی بهپا شده توسط اندرو لیدیس میزند. تدی در حرفهایش در آن سکانس حرفی خاصی را با تاکید بیان میکند: "خونهی ما در آتش سوخت و چهار نفر مردن. البته زن من توسط دود کشته شد، نه آتیش!". تاکید بیش از اندازهی تدی بر این موضوع که زنش به خاطر دود خفه شده است را به خاطر داشته باشید. در سکانسی دیگر زمانی که شب، تدی در حال کابوس دیدن است، لحظهی سوختن آپارتمانش را مشاهده میکنیم. در این سکانس چیز واضحی نمایان نمیشود اما دو چیز مشخص است، اول آن که همسر او در بغلش تبدیل به خاکستر میشود و این یعنی این که او به طور کامل سوخته است وخفه شدن با دود علت مرگ او نیست، دوم آن که لحظاتی بعد سوختن خانه ناگهان آغاز میشود و جدا از تایید همان مطلب، گویا نشاندهندهی این است که در عین فرار همیشگی تدی از حقیقت، چیزی عوض نشده و او باید واقعیت اتفاقافتاده را بپذیرد. در کابوسی دیگر، تدی راشل سولاندوی دروغین( یعنی همان پرستاری که خودش را به شکل دیوانهای با نام راشل معرفی کرده بود) را در خواب میبیند. ما میدانیم که روایت تعریف شده از زندگی راشل دقیقا همانچیزی است که از زندگی همسر تدی گفته میشود. حال در این خواب، سکانسی وجود دارد که تدی با ابراز مهربانی بچهها را در بغل میگیرد و نسبت به راشل و فرزندانش احساسی بسیار عمیق دارد. ما میدانیم که این چهرهی حاضر در خواب، چیزی است که به دروغ از راشل سولاندو به تدی نمایش داده شده است اما بازهم او وی را در خواب میبیند و درک میکند. این دو نکته در کنار یکدیگر ثابت میکنند که بدون شک تدی دائما در حال فرار از حقیقتی است که برایش رخ داده و مشخص میشود که حقیقتا او شخصیتهایی مثل راشل را برای فراموشی حقیقت خلق کرده است. باور کردن دیوانگیهای بیپایان تدی زمانی به اوج خودش میرسد که باری دیگر نگاهی به این کابوس پایانی داشته باشیم. در اولین لحظهای که تدی خود را درون اتاق مذکور یافت میکند با اندرو لیدیس مواجه میشود. برخلاف انتظار این دو با هم برخوردی بسیار معقول دارند و حتی اندرو سیگار او را هم روشن میکند. تدی که همهجا دنبال اندرو است و هر دیوانهی سر راهش را تا حد امکان اندرو در نظر میگیرد و به خونش تشنه است، اینجا با آرامش کامل با لیدیس برخورد میکند. تنها توجیه ممکن برای این سکانس این است که تدی میداند اندرویی وجود ندارد و فقط در دنیای واقعی برای ثابت کردن داستانی که تعریف میکند به خودش و دیگران، همواره پی او است و خودش به اندرو جان میبخشد.
روایتی کاملا صادقانه
برای مدتی هم که شده، اصلا تدی را به صورت کامل رها کنید، مشخص است که یکجای کار این انسانهایی که جزیره را کنترل میکنند میلنگد. اصولا هر آدمی افتخارات و چیزهای نشاندهندهی ارزش کارش را بر دیوار اتاقش نصب میکند. در اولین ورود به دفتر دکتر کاولی ما بر روی دیوار چه چیزهایی مشاهده میکنیم؟ تصاویری از وحشیانهترین روشهای شکنجهی انسانها! کاولی مدعی است که قبلا با بیماران روانپریش اینگونه برخورد میشده و ما از روشهای انسانی و درست بهره میبریم. سوالم این است که آیا کاولی فقط برای به یاد داشتن همیشگی تاریخ، به صورت ثابت این تصاویر را در برابر چشمانش قرار داده است ؟!
برای فهمیدن این که جزیرهی شاتر مکان درستی نیست و حرفهای تدی در رابطه با آن آزمایشها صحیح است، حتی نیاز به این حد فکر و جستوجو در نکات داستان نیست. خود دکتر کاولی در سکانسی به تدی میگوید که اگر به این شکل مداوا نشوی ما مجبور به خارج کردن بخشی از مغز تو هستیم. کدهایی که نشان از این حقیقت تلخ دارد حتی محدود به این اشارهی مستقیم هم نمیشود و در پایان فیلم دوربین ثانیههای محسوسی تمام کادرش را تقدیم به ابزار انجام این کار( وسیله ای که با آن مغز را از سر بیرون میکشند) میکند که این موضوع نیز نشان از تاکید داستان بر انجام این آزمایشها در جزیره دارد.
در همان کشتی اول فیلم، دیالوگی را از کاپیتان میشنویم که مرموز به نظر میرسد: "در حال حاضر مارشال، ما همه عصبانی هستیم!" لحظهای توقف، اگر کاپیتان این کشتی شخصی از داخل جزیره نیست، پس چه موضوعی تا این حد ناراحتش کرده است؟ از گم شدن یک زندانی دیوانه در یک جزیرهی ترسناک عصبانی است یا از این که در حال نقش بازیکردن در مقابل تدی است عذاب میکشد؟ این دیالوگ اثباتی بر یکی از سخنان راشل سولاندویی است که تدی آن را درون غار میبیند. او میگفت که حتی کشتیهای اینجا هم توسط دکتر کاولی و همکارانش کنترل میشود و با این سکانس این حرف ثابت میشود. زمانی که این حرف ثابت شود، درستی سخنان دیگر وی نیز قطعی است. زمانی که درستی سخنهای او قطعی باشد، مطمئن میشویم که قطعا تفکرات و حرفهای تدی در رابطه با جزیرهی شاتر درست است. بسیاری راشل سولاندوی داخل غار را به طور کلی یک توهم میپندارند اما این موضوع کاملا غلط است. بگذارید از حقیقتهای دیدهشده در خود فیلم استفاده کنیم. اگر به یاد داشته باشید، بیدار شدن تدی در فیلم همواره پایان توهمات او را سبب میشد. شاید تدی در بیداری هم بعضا توهماتی داشت اما هیچکدام آنهاکاملا پایدار و دقیق نبود. در صحنهای که تدی برای اولین بار وارد غار میشود در بیداری کامل به سر میبرد و مشاهدهی چنین توهم تمیز و بیاشکالی بعید به نظر میرسد. ماجرا زمانی به اوج خود میرسد که مشاهدهی راشل توسط تدی پس از گذراندن شبی در آن غار نیز از بین نمیرود و در تمام این مدت طولانی راشل به شکلی کاملا حقیقی و استوار دیده میشود. هیچکدام از توهمات تدی تا این حد باورپذیر نبوده و نیستند و اصلا اینقدر دوام هم ندارند پس میتوان مطمئن بود که تدی حقیقتا دکتر راشل سولاندو را در آن غار دیده است.
نکات جالب توجه در فیلم جزیره شاتر یا Shutter Island
در آغاز فیلم هنگامی که تدی و چاک به سمت بیمارستان میروند تابلویی را میبینند که روی آن چنین نوشته است: «ما را به یاد آورید زیرا ما هم زیستیم، عشق ورزیدیم و خندیدیم» این جمله بر روی سنگ قبر وین لیک نگاشته شده است و برگرفته از سنگ قبر است. اردوگاه داخائو و رویدادهایی که در آن پدید آمده بود چیزی ساختگی نیست و حقیقت دارد. این اردوگاه در جنگ جهانی دوم محل شکنجه و کار اجباری اسیران بود و پس از آزادسازی، سربازان آمریکایی نازیهایی که نگهبان و گردانندهی این اردوگاه بودند را با رگبار گلوله کشتند.
- ۹۸/۱۱/۲۸